مایسامایسا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

بهانه ای برای زندگی

یه مامان به غایت شرمنده

می دونم از آخرین باری که یه سر به وبلاگت زدم حداقل دوماه!! میگذره. نمی دونم چرا من همیشه اینجورم؟  یه کاری رو با انرژی تمام شروع می کنم و بعد اواسط کار درجا میزنم. خاطرات دوران نوجوانی، خوابگاه و ... هم همین بلا سرشون اومد. این روزها کمی خسته ام. کلافه ام. نمیدونم چرا انقدر تهی از انرژی شدم که بیشتر از همیشه بهش نیاز دارم. روزها تا لنگ ظهر میخوابم. کارهای خانه عقب افتاده و حوصله آشپزی برای رضا رو هم ندارم. شبها یه چیزی سنبل میکنم و به خورد بیچاره می دهم. امشب بحث کوچکی کردیم. فهمیدم یک هفته ی کامل فقط غذای سرخ کردنی درست کرده ام و خودم متوجه نبودم. حق با رضاست. من بی توجه و سهل انگار شده ام. تو هم مدام غر میزنی. من با تمام گریه هایت با...
10 مهر 1395
1